زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
بـین کُـفـار شـدم حـافـظ ایـمـان خـودم همه رفـتند و منم بر سر پیـمان خودم گوشۀ خلوت خود روضه به پا داشتهام شـدهام گـریـهکـن شـام غـریـبان خودم خـسته و تـشـنه لـبم کوفه ندارد مردی از غریبی شدهام دست به دامان خودم تـرسی از مرگ ندارم اگر اذنـم بدهـد کوفه را فـتح کـنم با دم طـوفان خودم هـمـۀ غـصـهام از آمـدن قـافـلـه اسـت ترسم از غربت مولاست نه از جان خودم بسکه دلـواپس زخـمـی شدن او هستم رفته از خاطر من زخم فراوان خودم خـیـزرانی که برای لـب او ساخـتهاند کاش میشد بخورد بر لب و دندان خودم گفته بودم که بیا، حال به جبران خطا میدهم جان خودم را سر ایمان خودم |